سلام دوست من
خيلي شرمنده ام كه دير ميرسم
با سوالات يه هويي قافلگيرم كردي
در جواب سوال اوليتون بايد بگم كه به نظر من هيچ حد و مرزي بين ديوانگي و عاقلي در عشق نيست
و اندازه خاصي نداره ، هر كسي ميتونه تا حدي از مرز عاقلي به ديوانگي در عشق پيشروي كنه
و در مورد سوال دوميتون باز هم به نظر من بايدي در كار نيست يعني دست خود طرف نيست كه حالا كه عاشق شده عاقل باشه يا ديوانه
البته تا كمي نسبت به اين حالت بسته به درجه عشقش ميتونه تصميم بگيره
و در مورد سوال آخرتون ، باز هم به نظر من كسي كه عاشق ميشه در درجه اول تا حدودي ديوانه ميشه و بعد از گذشت مدت زماني به اين ديوانگي افزوده ميشه كه برخي اين ديوانگي ثابت و در برخي با گذشت زمان عفت ميكنه و به عاقلي نزديكتر ميشه و با اين وجود عاشق در درجه اول ديوانه هست ...
اميدوارم موفق باشي ...
دستانت را به من بده و سعي كن تا بفهمي كه من چقدر به تو احتياج دارم به تو و به عشقي كه به آنايمان دارم... ولي افسوس آسمان نمي بارد تا اين تن غبار آلود را بشويد و ببرد با خود به ديار دوست
سلام دوست عزيز .يه چند وقتي نبودم.از همه ي لطفي که بهم داشتيد ممنون
هنوز آپ نيستم فقط بهتون سر زدم که نگيد بي معرفتم
چه فرقي ميكنه اول ديونه باشي يا عاقل يا عاشق
اول بايد تعريف عقل - عشق وديوانگي مشخص بشه وبعد بگيم كدومش هستيم .
سلام
از نظر من عاقلي و ديوانگي مرزي نداره و مي شه در يك آن هم عاقل بود و هم ديوانه!
يا خوب منظورم نرسوندم يا متوجه نشديد .
من لفظ ديوانگي که بکار ميبريم رو گفتم در کارنيست وقت عاشق شدي و محو در محبوبت گشتي از ديد ديگران کارهايت مثال ديوانگان است ولي از هزاران عاقل عاقلتري همانند علي بن مهزيار ديوانه بود يا عاقل نميدونم بهتر از اين نميتونم مفهومشو برسونم . شايد هر دو با هم هم عاقل ميشويم وهم ديوانه !
سلام رفيق
منم يكي مثل تو ام .ولي فكر كنم كه انسان قبل از عاشق شدن يه آدم ديوونه است وبعد از اين كه عاشق ميشه ميفهمه كه تا الآن چقدر بيچاره بوده!!!!
و به نظرمن هركي كه عاشق نباشه ديوانه اي بيش نيست.همينو بس ...
فعلا باي
ببين عزيز كسي كه بتونه عاشق بشه پس بطورقطع عاقل بوده چون هيچ فرد ديوانه اي حالااز هر نوع نمي تونه معني عشق رو بفهمه چه برسه به اينكه عاشق بشه
بعدحالااين فردعاقل نبايدبزاره كه اين عشق او رابه مرزديوانگي بكشاند
بايداز روي عقل ومنطق پيش برود نه ازروي احساس چرا احسلاس هم لازمه ولي همرا با منطق
پاينده
استاد كائنات كه اين كارخانه ساخت
مقصود عشق بود جهان را بهانه ساخت
راستش من معتقدم ماها هميشه كلمه عشق رو خاكمال مي كنيم چون صبر و تحملمون كمه اگه عاشق هم بشيم كم مياريم و برا اينه كه مي گم عشق خاكمال ميشه و در نگاه ما تنزل پيدا مي كنه .
ولي در هر حال ما اگر عاشق هم نشيم و نباشيم با يه معشوقِ عاشق روبه رو هستيم و اون خداست ، اگه ما كم بزاريم اون جاشو پر مي كنه. اما تا كي ميشه كم گذاشت و او .....
مرز جنون در عشق اونجايي هست كه آدم بتونه دست از جان بشويد.
بذار تموم عالم به من بگن ديوونه
همه عشقم همينه خدا خودش ميدونه
يا علي
با خون دل نوشتم!
باسلام
من فكر مي كنم وقتي دل عاشق شد ديگر اختيار دست خود انسان نيست ومي شود گفت عاشق ديوانه اي است كه اختيارش در دست دل است اگر عشق الهي باشد سرنوشت خوبي در پيش دارد واگر غير الهي باشد عاقبت آن پشيماني است نتيجه مي گيريم انسان عاشق در اول ديوانه است ونمي داند چكار مي خواهد بكند ولي بعد عاقل مي شود
يا علي مدد خدا نگهدار
اما در مورد سوالتون « عشق الهي ديگه ؟»
بنظر من اصلاح ديوانگي رو ما اضافه كرديم ديوانگي در كار نيست . ولي مسلم است كه عاقلي مرتبه هايي دارد كه رتبه آخرش بعد عاشقيست.عاشق شدي سعي ميكني چون محبوبت كامل گردي پس عاقلتر و فهيم تر ...
نظر من بود با كمي ...
دو يوسف